|
یک شنبه 5 شهريور 1391برچسب:, :: 21:25 :: نويسنده : maryam o mohamadreza
خدایا سرده این پایین از اون بالا تماشا کن! اگه میشه فقط گاهی خودت قلب منو ها کن! خدایا سرده این پایین ببین دستامو میلرزه! دیگه حتی همه دنیا به این دوری نمیارزه! خدایا وقت برگشته یه کم با من مدارا کن! شنیدم گرمه آغوشت اگه میشه منم جا کن
مريم سلام ديدين چي شد همه چي تموم شد دارم ميميرم سر حرف اينو اون كه محمد رضا و مريم باهمن همه چي تموم شد حالا من چيكار كنم دارم ديوونه ميشم من خيلي بدبختم يه بار نشد زندگيم بدون غصه باشه من دوسش دارم اره شايد دارم تاوان گناهامو پس ميدم اولي ديگه چقد خودمو بكشم ؟با اين همه گناه اخه كجا برم برم بيوفتم وسط اتيش.از هيش كي نميگذرم حالا من چيكار كنم چيكار كنم؟دارم ميميرم تا ديروز همه چیز خوب بود باورم نمی شه ، امروز خرابش كردن.خدا دارم دغ می کنم خداااااااااااااااااااااااااا محمد رضا چيكار كنم؟دارم مينويسم تا اروم بشما دارم با گريه مينويسمشون فك نكني حالم خوبه الان چيكار كنم؟
محمدرضا من که گفتم دیفووونه حرف اونا مهم نیس.بیخیال اون حرفا برگرد سر خونه زندگیمون
وای دیدین چی شد:دوباره میگه منو نمیخواد میگه به من اس نده حالا خانوم یه چیزم یاد گرفته میگه نمیخوام وابسته بشم ببینمش موهاشو میکشم و انقد نازشو میکشم تا آشتی کنه بچه ها دعا کنین آشتی کنه
نبودنت هایت را دارم ..... با ساعت شنی ...... اندازه می گیرم . . . ! حالا ........................... یک صحرا ... گذشته است
نظرات شما عزیزان: ![]()
![]() |